این خبر که البته از چند روز قبل به شکل غیر رسمی اعلام شده بود موجبات شادی گسترده مردم و جبهه مقاومت از یک سو و ناراحتی شدید تروریست ها و حامیان غربی ـ عبری ـ عربی آنها را از سوی دیگر فراهم آورد.
آزادسازی حلب اما؛ هم از جهت میدانی و راهبردی و هم از جهت رسانه ای و فضای روانی حائز اهمیت ویژه ای است و شکست بزرگی برای همه جنایتکارانی محسوب می شود که بیش از ۵ سال است سوریه را به آتش کشیده اند، تا جایی که «سرگی لاوروف» وزیر خارجه روسیه به یکی از مقامات ایرانی از درخواست عاجزانه «جان کری» از وی مبنی بر اجازه حضور دست کم ۲۰۰ نفر از اعضای النصرة در شرق حلب برای کم اثر کردن فشار روانی این رخداد خبر داده بود.
این درخواست عاجزانه در حالی صورت گرفته بود که کمتر از دو ماه پیش «استفان دمیستورا» نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد در موضوع سوریه در دیدار با برخی مقامات ایرانی در بیانی دیپلماتیک ـ که بیشتر به پیام کاخ سفید به جمهوری اسلامی ایران می ماند ـ گفته بود: «امیدوارم در حلب اتفاقی رخ ندهد، چون حلب خط قرمز آمریکاست و هرگونه خدشه ای به آن موجب دخالت نظامی واشینگتن خواهد شد.»
در این میان اما؛ «نشست مسکو» که ماجرا را از جنبه سیاسی تمام کرد، از زاویه ای دیگر هم که البته کمتر در رسانه ها بدان پرداخته شد، حائز اهمیت بود و آن اینکه؛ در این نشست بر خلاف تمام نشست هایی که در طول دوران بحران به اسم «دوستان سوریه» اما با حضور «دشمنان سوریه» برگزار می شد و خبری از جمهوری اسلامی ایران نبود، این بار محور جلسه ایران و روسیه بودند و از سوی دشمنان سوریه تنها ترکیه آن هم از سر اضطرار حاضر شد و در روزی که برای حلب تعیین تکلیف شد، دیگر خبری از آمریکا، عربستان سعودی، قطر، انگلیس و فرانسه نبود.
با این تفاسیر، در خصوص آزادسازی حلب نکات مهمی وجود دارد که در زیر بدان اشاره خواهم کرد:
۱ـ حضور ترکیه در نشست مسکو نه به واسطه پشیمانی اش از شراکت ۵ ساله در به آتش کشیدن سوریه، که به عنوان وکیل مدافع تروریستهای جنایتکار، آن هم از سر ناچاری بود، چون تنها راه حفظ نیروهای سلفی حامی خود در سوریه را نشستن پشت میز مذاکره با حضور ایران و روسیه می دید، لذا مسلم است که ترکیه نه به عنوان یکی از اضلاع حل بحران، که به عنوان یکی از مولدین و حامیان اصلی این بحران باید مورد شناسایی نظام بین الملل و افکار عمومی منطقه قرار گیرد.
ترکیه به ریاست شخص «رجب طیب اردوغان» طی ۵ سال اخیر، یکی از اصلی ترین حامیان جبهة النصره و گروههای معارض سوری و اشغالگران حلب بوده و در تمام جنایات آنها علیه مردم بی پناه سوریه شریک است و نباید با دادن آدرس های غلط، از زیر بار آن شانه خالی کند.
اهمیت حلب به عنوان پایتخت اقتصادی سوریه برای آنکارا به گونه ای بود که آنها از هیچ اقدامی در راستای جلوگیری از بازپس گیری حلب از سوی ارتش سوریه و جبهه مقاومت دریغ نکردند. با این حال مقامات ترکیه ای زمانی پای میز مذاکره آمدند که کار از کار گذشته و جبهه مقاومت خطوط دشمن را در حلب در هم شکسته بود.
۲ـ دومین نکته مربوط به ضمانت اجرایی توافق های صورت گرفته در خصوص حلب و انجام تعهدات از سوی ترکیه است. آنچه مسلم است اینکه ترکیه به عنوان بازیگری مخرب در سوریه، به هیچ عنوان نمی تواند مورد اطمینان طرفداران جبهه مقاومت قرار گیرد و اگرچه در مذاکرات مسکو از سوی موکلین خود تضمین داده است که دست از پا خطا نکرده و بستر آماده شده برای گفتگوهای سوری ـ سوری را بر هم نزند، اما ای بسا همچون گذشته به تعهد خود وفادار نماند.
بی دلیل نیست که اکثریت قریب به اتفاق تحلیلگران مسائل منطقه بر این باورند که جبهه مقاومت باید در حفظ دستاورد بزرگ و افتخار آمیز خود در حلب بسیار هوشمندانه و قاطعانه عمل کند و اطمینان به ترکیه در معادلات سوریه و حلب، اگر شمایل سرمایه گذاری ژئو استراتژیک به خود بگیرد، حتما اشتباهی بزرگ خواهد بود.
لذا باید وزن کشور ترکیه به عنوان یکی از کشورهای منطقه ای حامی گروه های مسلح ضد دولت سوریه به صورت عینی و دقیق سنجیده شده و مورد ارزیابی و تحلیل قرار گیرد.
۳ـ نکته سوم مربوط به ادعای کمک های سازمان ملل متحد و نهادهای به اصطلاح حقوق بشری و بین المللی به مردم ستمدیده حلب است. همان چیزی که ماه هاست خوراک دروغ پردازی و فریب افکار عمومی را برای بازوهای رسانه ای نظام سلطه و عناصر آنها در شبکه های اجتماعی را فراهم آورده است.
در حالی که سازمان های بین المللی همچنان مدعی کمک به مردم حلب در طول مدت اشغال هستند، هم اکنون پس از اخراج تروریستها از حلب دهها انبار حاوی مواد غذایی، سوخت، تجهیزات اضطراری و... با برچسب همین سازمان ها از عناصر پلید تکفیری کشف شده است. این مسئله نشان می دهد که کمک های مالی و غذایی سازمانهای بین المللی به مردم حلب نیز به مانند کمک های تسلیحاتی دولت های غربی و عربی، آگاهانه در اختیار گروه های تروریستی قرار گرفته، اما در رسانه ها با آن پز کمک به مردم و آوارگان داده شده است.
۴ـ نکته چهارم اما؛ به چیستی ماهیت حماسه حلب باز می گردد و حال که آزادسازی به صورت کامل انجام شده باید عناصر تاریخ ساز آن را به درستی به افکار عمومی معرفی کرد.
به بیان بهتر؛ باید دقت شود که سهم بیش از ۸۰ درصدی ماجرا متعلق به فرماندهان و رزمندگان زنده یا شهیدی است که در عرصه میدانی محاسبات تروریست های جنایتکار و حامیان پلید آنها را بر هم زدند. چه، اتفاقات سیاسی حداقل ۶ ماه گذشته نشان داد که تحرکات دیپلماتیک تنها زمانی جواب خواهد داد که همسو با اتفاقات عرصه میدانی جلو رود وگرنه قابل اتکا نخواهند بود.
از این منظر؛ حماسه حلب هم می توانست زودتر به نتیجه برسد اگر بدون توجه به توصیه های فرماندهان نظامی اقدام به اعلام سیاسی آتش بس های بی مورد نمی شد، آتش بس هایی که تنها کارویژه اش «تنفس و ریکاوری» تروریست ها بود.
بالاتر از این؛ حماسه حلب حتی می توانست به نتیجه کنونی منجر نشود اگر سردار «قاسم سلیمانی» با درایت خود به مسئله ورود نمی کرد و ۵ کیلومتر آن طرف تر جلوی اتوبوس های این رجاله های خبیث سلفی را نمی گرفت... محاصره شدگان «فوعه و کفریا» هم با همین درایت ناب سردار ایرانی بعد از ماهها تحمل مشقات فراوان، طعم آزادی را چشیدند، همان ها که در نشست های دیپلماتیک از یادها رفته بودند.
بدون شک این رشادت و هوشمندی در دل تاریخ خواهد ماند، حتی اگر از آن به ظاهر یادی نشود...